برش اول

برای یک کار بانکی مجبور می شوم به یکی از بانک های خصوصی متعلق به یکی از نهادها، سر بزنم، به رئیس بانک مراجعه می کنم و او مرا به معاون شعبه حواله می‌دهد. از دور که نگاه می کنم، خانم نسبتا جوانی است، با چهره ای آشنا. سلام می کنم. مشغول رفع و رجوع مشکلات یکی از مشتریان به صورت تلفنی است. منتظر می شوم. از تلفن اداری که فارغ می شود، با دینگ تلفن همراه اش، اشاره می کند که باید باز هم منتظر بمانم. من هم سعی می کنم در حین صحبت های تلفنی اش که گویا تمامی ندارد، من هم سرگرم گوشی شوم. تا بالاخره التفاتی به من بی نوا بکند! اما در این حین چهره این خانم معاون بانک را در ذهنم مرور می کنم، تازه دوزاری می افتد که او پیشتر در شعبه نزدیک منزل ما، مسئول بخش تسهیلات وام بود و سپس معاون شعبه شد، الان رو در شعبه ای در آن سر شهر می بینم . !

برش دوم

  • بله متاسفانه! با این میزان گردش مالی و این مقدار امتیاز نمی توانید، وام مورد نظرتان را دریافت کنید!
  • یعنی هیچ راهی نیست! نه سیستم به شما اجازه نمی دهد، سیستم، کاملا مکانیزه اعتبار سنجی می کند و شما با این درآمد و جایگاه شغلی حتما در اعتبارسنجی رد خواهید شد!
  • ببخشید، جسارتا می پرسم، شما قبلا در خیابان معاون شعبه و مسئول وام نبودید! آن جا با مستضعفین راه می اومدید! (با چاشنی طنز)، گمان کردم از آن محل رفتید و الان رئیس شعبه شده اید! 

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها